حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت هشتاد و یکم
زمان ارسال : ۲۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
زنگ در که به صدا در آمد، نفسم توی سینه حبس شد. مجید اما آرام به نظر میرسید. شاید توی درونش غوغایی به پا بود. به طرف در رفت و بازش کرد. شکوه پشت در بود. صدای قدمهایش بدجوری اعصابم را خراش میداد طوری که دلم نمیخواست آنجا باشم و باهاش چشم در چشم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 20از شکوه متنفرم خیلی بیشعورهههه😭🤕اصلا دوستش ندارم بدبخت زندگی الهام و مجید مجیدی چه ربطی به زندگی سوگل و امین بی شعور داره😪🤯🤦 ♀️